پارت بیست و یکم :

کف دستم را روی زمین سرد گذاشتم و آنقدر داغ بودم که سرمایش برایم از هر زمان دیگری گرم‌تر بود. به سختی بلند شدم و بی‌توجه به محمدی که با چشمان دو دو زن نگاهم می‌کرد، تلوتلوخوران به سمت دری کرم‌رنگ در انتهای کوچه رفتم. دستم را روی زنگ گذاشتم و ذهنم جایی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.